تأملی بر مصاحبه آقای هاشمی با ارائه یک سند مهم
مصاحبه آقای هاشمی رفسنجانی با آقای زادسر که اخیراً انتشار یافته، حاوی نکاتی است که برای افکار عمومی به تحلیل نیاز دارد:
1) نوع ادبیات این مصاحبه در شان آقای هاشمی نیست. جا داشت ایشان که این مصاحبه را بازبینی کردهاند قدری از فخامت آن میکاستند؛ زیرا این نوع ادبیات از عباراتی که در باره رهبر انقلاب و مراجع عظام تقلید به کار گرفته میشود بسیار فرا تر است! به عنوان نمونه “ حضرت آقا چنین فرمودند... وحضرت ایشان .....”
ایشان در این مصاحبه بیشتر، خود را ستوده، میگوید «من ورهبری لازم ملزوم و مکمل هم دیگرهستیم» به نظر میرسد این جمله به جای این که ستایش وتعریف از رهبری باشد تنقیص ایشان است. با مراجعه به کتاب خاطرات آقای هاشمی روشن میشود که ایشان در مواردی افتخارات جنگ را نیز به نفع خود مصادره کرده است! درحالی که مردم ما به خوبی میدانند همه افتخارات نظام مرهون تدبیرهای داهیانه حضرت امام (ره) ومقام معظم رهبری است. از سوی دیگر بیشتر مشکلاتی که برای ملت ونظام پیش آمده محصول فشارهای بیجا و مشاوره های متوقعانه بوده است؛این نکته را امام عزیزمان در باره انتخاب آقای بازرگان و ریاست جمهوری بنی صدر و قائم مقام رهبری منتظری در نامه 6/1/67به آن اشاره کردهاند” واللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. واللَّه قسم، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. واللَّه قسم، من را‡ی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.” صحیفه نور، ج21، ص: 332
عجیب این که آقای هاشمی بعضا وقتی در کشور مشکلی پیش آمده آن را معلول بی توجهی امام یا مقام معظم رهبری به دیدگاه های خود دانسته است؛ نمونه آن را میتوان در اظهارات وی در مصاحبه با فرزاد حسنی در برنامه “ فوق العاده” شبکه 3ملاحظه کرد؛ او دراین مصاحبه خسارات ناشی از حاکمیت بنی صدر را به گردن امام گذاشت و گفت “مساله بنیصدر از مواردی بود که بین ما و حضرت امام اختلاف نظر پیش آمد، ما که میگویم نه این که من، مجموعهای که در حزب جمهوری اسلامی و یا در شورای انقلاب بودیم؛ نه این که بنیصدر را آدم صالحی نمیدانستیم؛ بنی صدر از همرزمان ما بود، وقتی هم که به ایران آمد، نهضت آزادی مخالف این بود که بنیصدر وارد شورای انقلاب شود، ما وی را وارد شورای انقلاب کردیم؛ جبهه ملی و نهضت آزادی با او تعارض داشتند،با بنیصدر بیشتر، افرادی مثل سنجابی و سلامتیان بودند، به انتخابات ریاست جمهوری که رسیدیم، در این مدتی که با آقای بنیصدر کار کرده بودیم، به این نتیجه رسیده بودیم که وی برای ریاست جمهوری مناسب نیست، علیرغم دوستی و همکاری که داشتیم،البته حضرت امام مانند ما با بنیصدر کار نکرده بودند،ما پیشنهادمان آقای دکتر بهشتی بود تا نامزد ریاست جمهوری شود، امام موافقت نکردند فرمودند روحانی نیاید و بر سر همین هم اختلاف داشتیم.” وی در این مصاحبه از یک سو امام را شخصیتی مشورت ناپذیر! معرفی کرده و از سوی دیگر از حامیان جدی بنی صدر که گویا تصمیم ایشان در این امر کارساز بوده و در نهایت همه تبعات آن را به گردن امام انداخته است: “به هر حال ایشان تصمیم گرفتند و ما هم پذیرفتیم و انتخابات آن طور برگزار شد و به آن جا رسید که میدانید، و در آن چند ماهی هم که بنیصدر حاکم بود، آن قدر سند به وجود آمد”!! وسرانجام عزل بنی صدر را محصول تلاش های پی گیر و نامه نگاری های خود. دانسته میگوید: «تقریباً یکسال گذشت، همان در و همان پاشنه بود، که من پشیمان شدم که چرا نامه را در آن موقع در بیمارستان قلب به امام ندادم، یک نامه دیگری خودم نوشتم و دو نامه را با هم خدمت امام دادم و گفتم که شما در جریان نظرات ما هم قرار داشته باشید، ایشان هم محبت کردند و فکر میکنم موثر هم بود.» این در حالی است که امام با صراحت این ادعا را رد میکنند و میفرمایند «واللَّه قسم، من را‡ی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.» این نکته را شهید بهشتی نیز در نامه ای که به عنوان رنجنامه به محضر امام نوشتند یاد آور شدهاند. اکنون باید دید که تبعات منفی ریاست جمهوری بنیصدر را باید در تلاشهای چه کسانی مشاهده کرد؟
در ماجرای قائم مقام رهبری منتظری نیز به رغم مخالفت صریح امام، آقای هاشمی در جهت قائم مقامی وی تلاش کرد وآن همه تبعات منفی وبحران را برای نظام وانقلاب یه وجود آورد که اگر تدبیر به موقع امام ره در آخرین سال عمرشان مبنی بر عزل صریح وافشای مسایل پشت پرده این ماجرا نبود امروز نامی از انقلاب اسلامی باقی نمانده بود. آقای ری شهری در کتاب “سنجه انصاف “ از بخشی از حقایق، پرده برداشته، نوشته است: “آیت الله محمدی گیلانی در تاریخ 6/9/79 به مناسبت شهادت حضرت امام کاظم(ع) در منزل آقای علی رازینی ضمن سخنرانی گفت:
یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (25/04/1364)، من ضمن تماس با دفتر امام(ره) کتباً (از طریق آقای توسلی و آقای رسولی) از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی واجب و ضروری است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم. امام اجازه دادند خدمتشان رسیدم.
گفتم: “فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛ خدمتشان درس خواندهام؛ ایشان را عابد و زاهد میدانم؛ ولی این خصوصیات، کافی نیست. او از عهده این کار بر نمیآید...”.
امام، گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه...! و اضافه فرمود: “احمد هم از او دفاع میکند! از منزل سید مهدی هاشمی، دستنویسهای او را آوردهاند. من دیدم نامههای آقای منتظری از نوشتههای مهدی هاشمی الهام گرفته! این را من برای ایشان نوشتم”!
سخن امام که به اینجا رسید، من گفتم: “ بله! آقای سید عباس و سید جعفر کریمی و چند نفر دیگر هم بودند”.
امام فرمود: “او این طور است”!
عرض کردم: “بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائم مقام رهبری مطرح نشود”. امام قدری فکر کرد و فرمود: “ احمد نیست، میشود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعد از ظهر من ایشان را ببینم؟”
عرض کردم: “بله؛ اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [ و این جریان را خدمت شما گفتم.] به هیچ کس نگویید. میترسم مرا هم شمسآبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند”.!
این را که گفتم، امام - اعلی الله مقامه - سه بار خندید و فرمود: “خاطرت جمع باشد”.
از دفتر امام، حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح، خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم...
شب، بعد از نماز مغرب و عشاء خانم حاج احمد آقا زنگ زد که حاج آقا! امام فرمودند: آنچه امروز ما صحبت کردیم، مبادا از شما تجاوز کند”.
گفتم: “همین طور است”.
فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد.!!
آقای محمدی گیلانی اضافه کرد که:
پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعد از ظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: “موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن”.
گفتم: چرا؟ ما در اجلاسیهِ قبل، به آقایان گفتهایم که ایشان را به عنوان قائم مقام، مطرح کنیم”.
فرمود: نه! یکی از دوستان آمده و چنین گفته... .
گفتم: ما اعلام کردهایم. نمیشود.”!
(منبع: سنجهِ انصاف، ص 17-16)
این موضوع را امام در نامه 6/1/67 به منتظری بر آن مهر تایید میگذارند: “ واللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید “ولی بزرگواری امام ره اقتضا میکرد که در برابر تصمیم مجلس خبرگان مقاومتی از خود نشان ندهد بلکه در مواردی هم برخی امور را به وی واگذار کنند تا حقیقت بر همه روشن شود که شد.
بهراستی آیا تا کنون فکر کردهاید چرا آقای هاشمی به رغم مخالفت حضرت امام ره با این موضوع باز هم بر آن اصرار کرده و پیام امام را به مجلس خبرگان نرسانده است؟! با توجه به تاکید امام بر “ساده لوح بودن” منتظری روشن است در صورتی که او عنان رهبری را بر عهده میگرفت تحت تاثیر چه کسی قرار میگرفت؛ کسانی که در مقابل امام ره آن گونه برخورد میکردند با یک شیخ ساده لوح که عنان رهبری در دست بگیرد چه میکردند؟! از سوی دیگر بی تردید اگر خبرگان نظر امام را میدانستند قطعا آقای منتظری را به قایم مقامی بر نمیگزیدند. براستی آیا مسوولیت این بحران وتبعات فاسد این معرفی به گردن کسی نیست که این پیام را به خبرگان نرسانده بلکه در برابر نص کلام امام ایستاده است؟!
3) آقای هاشمی اختلاف خود را با رهبری امری طبیعی دانسته به دو نمونه از آن اشاره میکند ؛یکی موضوع شرکت در انتخابات خبرگان رهبری ودیگری مساله دولت نهم ؛ در موضوع شرکتش در انتخابات خبرگان میگوید” بنده بنا به دلایل محکمی که داشتم، با نامزد شدن خودم برای مجلس خبرگان رهبری، مخالف بودم، مقام معظم رهبری از من توضیح خواست و دلایل مرا نپذیرفت و به من امر کردند که باید ثبت نام کنید، و اضافه کردند که نام نویسی شما در انتخابات مجلس خبرگان یک تکلیف الهی است و واجب، گفتم من که بر خودم واجب نمیدانم، شما که واجب میدانید، تهیه مقدمات آن نیز بر شما واجب است. مقدمات مورد نظر را گفتم که ایشان پذیرفتند و عملی کردند و من هم نامزد شدم.” مع الاسف در این مورد که جریان به نفعش رقم میخورده است نظر معظم له را پذیرفته، وتازه تکلیفی را بر عهده رهبری گذاشته است! ولی در نمونه دوم به جای تبعیت، به قول خودش سکوت اختیار کرده است! وی در این مصاحبه میگوید” بنا بر دلایل متعدد سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، به عملکرد دولت نهم انتقاد دارم به جز در مورد تخلف از سیاستهای کلی که نظارت بر آن از وظایف مجمع است، سکوت کردهام تا با نظرات علنی مقام معظم رهبری، مخالفتی انجام نگیرد.”ولی در این مورد نیز به رغم آن که قول سکوت داده بود، به مناسبت های مختلف، در طی این دوره چهار ساله مورد شدیدترین انتقادات خود قرار داده است! براستی اعلان پایان یافتن مدارای سه ساله از سوی آقای هاشمی در مهر سال گذشته در مشهد، را چگونه میتوان با قول به سکوت قابل جمع دانست؟ براستی اگر قرار بود سکوت نکنند با این دولت جه میکردند؟!
4) مع الاسف آقای هاشمی به طورآشکار به تحریف سخنان مقام معظم رهبری پرداخته، در پاسخ به این سوال که نظر صریح جنابعالی در خصوص حمایتهای پی در پی و بی دریغ مقام معظم رهبری، از دولت نهم و شخص رئیس محترم جمهور، چیست؟ میگوید: «من اینجوری خودم را راضی و قانع میکنم که رهبر معظم انقلاب اسلامی، تحلیلی را از اوضاع دارند که تشخیصشان این است که اگر از دولت دفاع و پشتیبانی نکنند، ممکن است دولت برای ادامه کار با مشکل جدی مواجه شود و در شرایط فعلی این به صلاح نیست.» گذشته از این که این گونه تحلیل در باره دولت نهم نوعی تخریب و ضعیف نشان آن به حساب میآید، با نص صریح کلام مقام معظم رهبری در تعارض است. معظم له در باره این گونه اظهارات در باره دولت نهم میفرمایند: “ انصافاً خدمتگزار، پرکار، باارزش و صددرصد مورد اعتماد است ، حرفهای بنده همان مسائلی است که در دیدارهای مختلف با مردم و مسؤولان بیان میکنم و ایجاد این شائبه که رهبری در جلسات خصوصی، مطلبی خلاف حرفهای عمومی خود بیان کرده است صحیح نیست. «آیا این سخن صریح با تحلیل آقای هاشمی هیچ گونه مناسبتی دارد؟! معظم له با تمجیدهای مکرر از دولت نهم میفرمایند» شعار و گفتمان کلی این دولت است که منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمانهای انقلاب است؛ این خیلی چیز باارزشی است. این را هیچ کس نمیتواند ندیده بگیرد. هر دلبستهای به انقلاب، این را قدر میداند؛ هر کسی که پیشرفت کشور را با هدایت انقلاب و با کارگردانی انقلاب تصور میکند، باید این را قدر بداند. عدالتخواهی در این دولت پررنگ شد. شعار عدالتخواهی بهصورت جدی بر روحیه مسؤولان، دولتمردان و برنامهها، پرتو افکند. استکبارستیزی - که معنای ویژه انقلابی خودش را دارد - در این دولت تشخص و تمیّز پیدا کرد» (3/6/86 در جمع هیات دولت) درباره عزت ملی، تعبیر «اعاده» به کار بردهاند که به معنای بازگرداندن است؛ یعنی عزت ملی مارا از بین برده بودند «مسأله اعاده عزت ملی و ترک انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زیادهطلبی سیاستهای دیگران و ترک شرمندگی در مقابل غرب و غربزدگی را هم انسان در این دولت احساس میکند؛ عزت ملی و استقلال حقیقی و معنوی از اینجا حاصل میشود.» در مورد فناوری هستهای هم که از مظاهر مهم عزت ملی است فرمودند: «یکی از مظاهر دفاع از عزت هم همین مسأله انرژی هستهای است. مسأله انرژی هستهای، برای ما فقط این نبود که ما میخواستیم یک فناوری داشته باشیم، دیگران میخواستند ما نداشته باشیم؛ این فقط بخشی از قضیه است. بخش دیگر قضیه این بود که قدرتهای گوناگون، پُررو، متجاوز، زورگو و دنبالهها و اقمار بیارزش آنها، میخواستند حرف خودشان را در این زمینه بر ملت ایران تحمیل کنند. خب، ملت ایران، دولتِ شما و شخص رئیسجمهور، در مقابل این زورگویی و این تحمیل و این افزونطلبی ایستادید؛ خدای متعال هم کمک کرد؛ پیش رفتید» غرب باوری نیز که معالاسف در دولتهای کارگزاران واصلاحات بهجای خود باوری نشسته بود، در دولت نهم کنترل شد از این رو معظم له در وصف دولت نهم فرمودند: «روند غربباوری و غربزدگی را که متأسفانه داشت در بدنه مجموعههای دولتی نفوذ میکرد، متوقف کردید؛ این چیز مهمی است. حالا یک عدهای در جامعه، ممکن است به هر دلیلی شیفته یک تمدنی یا یک کشوری باشند؛ اما این وقتی به بدنه مدیران انقلاب و مجموعههای انقلاب نفوذ میکند، چیز خیلی خطرناکی میشود. این دیده میشد؛ خب، جلویش گرفته شد.» رشد سکولاریسم نیز در دولتهای پیشین در زیر پلک چشم برخی آقایان به آرامی صورت میگرفت که خوشبختانه در این دولت مهار شد. «گرایشهای سکولاریستی - که متأسفانه باز داشت در بدنه مجموعه مدیران کشور نفوذ میکرد - جلویش گرفته شد. نظام انقلابی، بر مبنای دین و بر مبنای اسلام و بر مبنای قرآن شکل گرفته و به همین دلیل از حمایت میلیونی این ملت برخوردار شده و جانهایشان را کف دستشان گرفتهاند و جوانهایشان را به میدانهای خطر فرستادهاند؛ آن وقت مسؤولان یک چنین نظامی دم از مفاهیم سکولاریستی بزنند؟! «یکی بر سر شاخ و بن میبرید»؛ یعنی خودشان بنشینند و بنا کنند بنِ اینمبنا و قاعده را کلنگ زدن! خیلی چیز خطرناکی بود. خب، الحمدللَّه اینها جلویش گرفته شد.
تحول آفرینی نیز یکی دیگر از امتیازات دولت نهم از دیدگاه رهبری است «جرا‡ت در ایجاد تحول؛ حالت روحی این دولت این است که برای تحولآفرینی جرا‡ت دارد و اقدام میکند. نمیخواهم بگویم همه این اقدامها صددرصد درست است؛ نه، ممکن است یک جایی هم اشتباه باشد؛ اما نفس اینکه انسان حالت دلیری در مقابل مشکلات داشته باشد و تصمیم بگیرد که برای رفع مشکلات اقدام بکند، چیز باارزشی است که این خوشبختانه هست.» این روحیه موجب شد تا دولت جرات اقدام به ورود در حوزه هایی مانند ساخت ماهواره و موشک پرتاب کننده آن ریسک بالایی را بپذیرد وبه این فناوری در حد اقل زمان دست یابد.
مقابله با فساد که سال ها بود کشور از آن رنج میبرد و سال ها بر بیانیه 8 ماده ای رهبری گرد غربت نشسته بود لا اقل در بخش اجرایی فعال شود از این رو ایشا ن درباره مقابله دولت نهم با فساد مسی فرمایند: “ جرا‡ت در مقابله با فساد. مقابله با فساد خیلی کار سختی است. یک وقتی بنده گفتم که این اژدهای هفت سرِ فساد را به این آسانی نمی شود قلع و قمع کرد؛ خیلی کار سختی است. نه این که حالا بگویم قلع و قمع شده؛ نخیر، الان هم قلع و قمع نشده؛ لیکن جرا‡ت مقابله با آن هست. خب، وقتی که اجزاء مجموعه، خودشان آلوده به فساد نباشند، طبعاً جرا‡تشان بیشتر است.»
یکی دیگر از اموری که ملت ایران ومقام معظم رهبری را به شدت رنج میداد، وجود روحیه انفعال در برخی مسوولان بود که در دولت نهم جای خود را به روحیه تهاجمی داد. «روحیه تهاجم در مقابله با زورگویان بینالمللی.. این روحیه، روحیه خوبی است؛ روحیه انقلاب این است؛ این است که حقیقت را روشن و درخشان میکند.»
براستی آیا میتوان بیان این همه حقیقت در رضایتمندی از دولت نهم را با این جمله مصادره کرد که اگر از دولت دفاع و پشتیبانی نکنند، ممکن است دولت برای ادامه کار با مشکل جدی مواجه شود و در شرایط فعلی این به صلاح نیست؟!
5) آقای هاشمی در باره نقش خود در تشکیل دولت ائتلاف ملی در پاسخ به سوال زادسر تصریح میکند : «در مورد انتخابات دوره دهم، اعتقاد من همان است که در جلسه جامعه روحانیت بحث شد و آن این است که چنانچه همه کسانی که خود را به هر نوعی جزو اصولگرایان میدانند، یکی از چهار نفر مطرح شده یعنی ؛ حجج اسلام ناطقنوری و روحانی و آقایان لاریجانی و ولایتی را، نامزد کنند و متفرق نشوند، بنده نیز به سهم و توان خود از نامزدی آن نامزد واحد، حمایت خواهم کرد، و با جریان اصلاح طلب هم موافقت بشود که سهم مناسبی را در کابینه و مدیریت اجرایی کشور داشته باشد که امید بر موفقیت چنین طرحی نیز فراوان است.” این در حالی است که این مصاحبه مربوط به سوم دی ماه 87 است و آقای هاشمی در حوالی بهمن سال گذشته انتساب ایده تشکیل دولت وحدت ملی را به خود در برنامه 30/8 شبکه 2 انکار کرده، ان را به آقایان عسکر اولادی، باهنر ، لاریجانی و....نسبت داد که از سوی آن ها در همان برنامه تکذیب شد! آیا طرح حمایت از یکی از افراد فوق با در نظر گرفتن سهم مناسب برای اصلاح طلبان در کابینه ومدیریت اجرایی کشور با طرح دولت وحدت ملی چه تفاوتی دارد؟! بگذریم ازاین که چهار تن از علمای جامعه روحانیت تهران حضور ایشان در جامعه وطرح چنین مطلبی را در آن جا تکذیب کردند.
وعجیب این که این مصاحبه پس از تنظیم ، به رویت آقای هاشمی رسیده است ! اقای زادسر در این باره میگوید: “برای نوشتن مطالبی را که گفتم و انتشار آنها، منعی نمیبینم، ولیکن چنانچه قبل از منتشر شدن، آن را ببینم بهتر است، که الحمدلله چنین شد و ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری، متن کامل این پرسش و پاسخ را به انضمام مقدمه و مؤخره آن ملاحظه، و تأیید کردند.