در اندیمشک به ما گفتند جاده اهواز در منطقه شوش در تیر رس دشمن است و شما باید برای اطمینان خاطر از مسیر دزفول به اهواز بروید. اما با توجه به اینکه راهمان خیلی دور می شد این کار را نکردند. البته ماشینهای دیگر نظامی وً شخصی می رفتند ولی برای اتوبوس می گفتند بهتر است نرود زیرا اثابت گلوله به اتوبوس تلفات جانی بیشتری داشت. نزدیکیهای غروب بود که به شوش رسیدیم. صدای گلوله توپ از دور شنیده می شد بعضی از بچه ها حسابی هول برداشته بودند. و بیم این وجود داشت که یک وقت گلوله به جاده زده شود. در کنار جاده مواضع خاکی تکی برای استقرار خودروهای نظامی و تانک ایجاد شده بود که غالباً خالی بود. یک وقت آقای فتوحی لب به سخن گشوده و برای توجیه برادران گفتند این موضعها را که می بینید برای دشمن است و الآن ما در پنجاه متری دشمن قرار داریم!! بعضی از بچه ها باورشان شده و ترسشان بیشتر شد و تعجب از این داشتند که چرا ما را نمی زنند!! بعد کم کم متوجه شدند که این یک شوخی بود. بارگاه حضرت دانیال را از دور به ما نشان دادند و برای اولین بار به آن حضرت سلام کردیم. از شوش که عبور کردیم نگرانی کمتر شد زیرا از دشمن دور می شدیم. به هفت تپه رسیده و پس از آن به اهواز آمدیم. اما اهواز هم زیر آتش توپخانه دشمن بود زیرا دشمن در 10 کیلومتری جاده اهواز خرمشهر مستقر شده بود. شهر بسیار خلوت بود ما با عبور از میدان چهار شیر به طرف جاده اهواز آبادان رفته و شب هنگام 2/10/59 در مقر گلف پیاده شدیم.