کم سابقه ترین بدرقه:سی ام شهریور سال 1359 گروهی از نیروهای بسیج و سپاه یزد به منطقه غرب کشور اعزام شدیم قبل از حرکت به دیدار آیت الله شهید صدوقی امام جمعه محترم یزد رفتیم. ایشان استقبال گرمی از برادران داشتند و ضمن سخنرانی با یکایک برادران دست داده و با ایشان روبوسی می کردند. بنده ضمن اینکه دست دادم دست ایشان را بوسیدم که ایشان بلافاصله سرم را بوسیدند. از منزل ایشان که بیرون آمدیم عده ای از مردم در کوچه حضور یافته تا از ما بدرقه کنند. برای اینکه حرکتمان شور و حالی داشته باشد من سرود ما مسلح به ا… اکبریم را شروع کردم وبقیه برادران هم همراهی می کردند ولی چون در حال حرکت بودیم من نفس کم می آوردم سرود این بود: ما مسلح به ا… اکبریم بر صف دشمنان حمله می بریم. ماهمه پیرو خط رهبریم بر صف مشرکان حمله می بریم لا اله لا اله الا الله وحده وحده وحده وحده انجز انجز انجز وعده نصر نصر نصر عبده لا شریک لاشریک لاشریک له انجز وعده ونصر عبده الله اکبر خمینی رهبر.
هنگامی که وارد خیابان امام خمینی شدیم عده ای از مردم برای بدرقه مان حضور یافته بودند موقعی که به چهارراه شهدا رسیدیم ازدحام بیشتر شد و در خیابان قیام مردم بچه ها را روی شانه گذاشته و می بردند. در این فکر بودم که نکند من را نیز بالا ببرند که یک باره یک نفر سرش را به وسط پای من آورد وبلندم کرد مقداری که مرا برد از این وضعیت خجالتی بودم برای اینکه خود را آزاد کنم به حالت ملق خودم را از روی دوش او به زمین انداختم. در میدان شهیدمصطفی خمینی نیز ازدحام بود وبعضی مردم کتاب دعا و هدیه هایی را به بچه ها می دادند. دیدم یک پیرزن مرتب تلاش می کند که قرآنی را به ما بدهد ولی بچه ها نمی گرفتند او صدا می زد ای پاسدار قرآن این قرآن را بگیر. من به طرف او رفتم و آن قرآن کوچک را گرفتم. سپس از مسیر بلوار امامزاده جعفر به مقر سپاه بازگشتیم و توسط دو دستگاه مینی بوس به سمت باختران ( کرمانشاه ) حرکت کردیم. آنچه باعث شده بود این بدرقه بی سابقه شود اطلاعیه ای بود که از صدای یزد پخش شد و از مردم خواسته بودند که در مراسم بدرقه شرکت کنند.