یکبار بردنم داخل اتاق شکنجه و آویزانم کردند، یکی هم آمد و به شدت شروع کرد به شلاق زدن. در همین حین بازجو میپرسید دوستانت چه کسانی هستن؟ آدرس منزلشان کجاست؟ اینقدر زدنم که چرک و خون از بدنم جاری شد و هی از حال میرفتم. با همان حال نذار گفتند باید دور تا دور کمیته مشترک بگردی. واقعا توصیف آن لحظات در حجم کلمات نمیگنجد. اما آن روزها با همه سختی هایش گذشت و انقلاب پیروز شد.
|