سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باقر نیوز


قرآن
نهج البلاغه
صحیفه سجادیّه
دفتر حفظ و نشر
دفتر مقام معظم رهبری
قوه قضائیه
شورای نگهبان
مجلس شورای اسلامی
ریاست جمهوری
بلاگفا
ایرنیک
مشخصات دامنه ها
قاسم روانبخش
کیهان
پرتو سخن
طنز دکتر سلام
قانون اساسی
وبلاگ اصولگرا
چمیل ایران
خبرگزاری فارس
بی باک
رجانیوز
یزد رسا
یزد امروز
یزد فردا
بسیج پیشکسوتان
ساعت و تقویم
خبرگزاری تقریب
یزد بانو
سردار خیبر
آثار آیت الله مصباح یزدی
گوگل
پارسی جو
کلوپ
فیس نما
سایت پیوندها
اظهار نامه مالیات بر ارزش افزوده
فتن
سمن
توفان
گلچینه
تامین اجتماعی نیروهای مسلح
لیست بیمه
فیش حقوق
سایت محمد صالح جوکار
وطن امروز
تریبون
مرابطون
فیروزی
راز قطعنامه
نهم دی
شبکه اصلاع رسانی دانا
افسران جوان
یزد آوا
خوانده شده ها
اطلاع رسانی پرونده قضایی
برج نیوز
میبد ما
نشریه خط حزب الله
صراط نیوز
عصر سیاست
خبرگزاری تسنیم
وبسایت کریمی قدوسی
ثبت نام زائران پیاده اربعین
نسیم آنلاین
تقویم نجومی
مسافت یاب
نتایج آزمون فنی حرفه ای
سید ابراهیم رئیسی
پیشگامان
صدا و سیما
سازمان امور مالیاتی
بنیاد ملی نخبگان
ثبت اختراع
راه راستی گفتگو با...
پارس دهملا
ایتا
ایران معاصر
بانک جامع اطلاعاتی صهیونیسم
سینما مارکت
ایتا
بازتاب برنا
مرکز مالکیت معنوی
سامانه ثنا
سامانه بام بانک ملی
آی آر 24
میل فا
مشرق نیوز

     یک شب که برای گذاشتن نوار به همراه برادر میردهقان به منطقه آلبوعفریه شمالی آمدیم معمولاً یکی از ما داخل سنگر نوار گذاشته و یکی در دهانه سنگر نگهبانی می داد. شبی کاملاً تاریک بود من داخل سنگر بودم که یک وقت میردهقان گفت عراقیها ما را محاصره کردند یکی روی سیل بند رودخانه هست و تعدادی هم از پشت مدرسه می آیند!! به اصطلاح زهره ام رفت و ضبط را خاموش نمودم. گفتم امشب کارمان تمام است دو نفر حدود 2 کیلومتر از نیروهای خودی دور شده و وارد منطقه ای شوند که داخل منطقه دشمن به حساب می آید نتیجه ای جز این نخواهد داشت. من احتمال دادم با توجه به اینکه چند شب متوالی نوار گذاشتیم عراقیها به رگ غیرتشان برخورده و از طرف ساریه و یا با عبور از رودخانه می خواهند ما را دستگیر کنند. برای اینکه دشمن متوجه نشود گفتم بیا داخل تا ببینم. سنگر خیلی تنگ بود و به زحمت از کنارش رد شدم و با قلبی مملو از تپس بیرون را نگاه کردم مواظب بودم خیلی از سنگر بیرون نیایم. با تعجب دیدم سمت چپ در فاصله حدود پنجاه متری یک نفر روی سیل بند ایستاده است و تعدادی هم با فاصله بیشتر در سمت راست مدرسه آرام آرام جلو می آیند. منطقه هم علی رغم اینکه نوار گذاشته بودیم کاملاً آرام بود و این باعث شد تا مطمئن شوم عراقیها برای دستگیری ما آمدند. در انتظار لحظاتی بحرانی بودم و کاری جز سکوت مرگبار نمی توانستم داشته باشم. و با دقت افراد رو در رور را نگاه می کردم و اسلحه ام هم آماده بود تا در صورت لازم به سمتشان تیراندازی کنم. ارزیابی اولیه من این شد که فرد بالای سیل بند فرمانده شان است و منطقه را زیر نظر دارد و نیروها را هدایت می کند. در آن تاریکی که لحظه مرگ و حیات برایمان تجلی شده بود. یک وقت مشاهده کردم آن کسی که روی سیل بند ایستاده حرکت نمود و چرخشی کرد که طول بدنش مشخص گردید و متوجه شدم انسان نیست بلکه الاغی بود که بالای سیل بند رفته و پشت یا سرش به ما بود و در تاریکی انسان به نظر می رسید. یک مقداری خیالم راحت شد و دعا می کردم آنهایی هم که سمت راست هستند حیوان باشند. مقداری که دقت کردم و آنها هم جلوتر آمدند متوجه شده آنها دسته ای گاو هستند که به اینطرف می آیند. میر دهقان که از بنده نگران تر بود منتظر این بود تا به او اطلاع دهم چکار باید بکنیم که به وی خبر دادم اینها عراقی نیستند بلکه خر و گاو بودند. او هم بسیار خوشحال شد و با هم به کنار سیل بند رودخانه آمده و منطقه را دید زدیم. در آن هنگام یک تیربارچی عراقی شروع به تیراندازی با فشنگ رسام به سمت مالکیه نمود. او تیراندازی را مقداری به سمت بالا انجام می داد تا افت آن جبران شود و در مالکیه به زمین آید. من خیلی مایل شدم با توجه به اینکه روبروی ما قرار داشت محل او را دقیقاً نشانه رفته و رگباری به طرفش بزنم خلاصه با ثابت نمودن اسلحه در حال تنظیم و نشانه روی بودم که دشمن تیر اندازی را ادامه نداد و من هم دیدم تیری که بزنم مؤثر واقع نمی شود لذا شلیکی انجام ندادم.


ارسال شده در توسط باقر نیوز