سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باقر نیوز


قرآن
نهج البلاغه
صحیفه سجادیّه
دفتر حفظ و نشر
دفتر مقام معظم رهبری
قوه قضائیه
شورای نگهبان
مجلس شورای اسلامی
ریاست جمهوری
بلاگفا
ایرنیک
مشخصات دامنه ها
قاسم روانبخش
کیهان
پرتو سخن
طنز دکتر سلام
قانون اساسی
وبلاگ اصولگرا
چمیل ایران
خبرگزاری فارس
بی باک
رجانیوز
یزد رسا
یزد امروز
یزد فردا
بسیج پیشکسوتان
ساعت و تقویم
خبرگزاری تقریب
یزد بانو
سردار خیبر
آثار آیت الله مصباح یزدی
گوگل
پارسی جو
کلوپ
فیس نما
سایت پیوندها
اظهار نامه مالیات بر ارزش افزوده
فتن
سمن
توفان
گلچینه
تامین اجتماعی نیروهای مسلح
لیست بیمه
فیش حقوق
سایت محمد صالح جوکار
وطن امروز
تریبون
مرابطون
فیروزی
راز قطعنامه
نهم دی
شبکه اصلاع رسانی دانا
افسران جوان
یزد آوا
خوانده شده ها
اطلاع رسانی پرونده قضایی
برج نیوز
میبد ما
نشریه خط حزب الله
صراط نیوز
عصر سیاست
خبرگزاری تسنیم
وبسایت کریمی قدوسی
ثبت نام زائران پیاده اربعین
نسیم آنلاین
تقویم نجومی
مسافت یاب
نتایج آزمون فنی حرفه ای
سید ابراهیم رئیسی
پیشگامان
صدا و سیما
سازمان امور مالیاتی
بنیاد ملی نخبگان
ثبت اختراع
راه راستی گفتگو با...
پارس دهملا
ایتا
ایران معاصر
بانک جامع اطلاعاتی صهیونیسم
سینما مارکت
ایتا
بازتاب برنا
مرکز مالکیت معنوی
سامانه ثنا
سامانه بام بانک ملی
آی آر 24
میل فا
مشرق نیوز

نزدیکترین (بهمن 59) جایی که می توانستیم با عراقیها درگیر شویم مقابل روستای آلبوعفریه شمالی بود ولی بیش از دو کیلومتر راه باید پیاده می آمدیم تا به این روستا می رسیدیم و عقبه ای هم نداشتیم و دشمن از سه طرف بر روی ما دید و تیر داشت. و به زحمت تعدادی گلوله خمپاره 60 میلیمتری به همراه لوله آن با خود برده و به طرف دشمن شلیک می کردیم و آنها هم برای هر گلوله که شلیک می کردیم چندین گلوله پاسخ می دادند. از آنجا که با زحمت زیاد گلوله ها را می آوردیم خیلی می خواستیم گلوله ها به داخل سنگر عراقی ها بخورد ولی آنها هنگامی که صدای شلیک خمپاره را می شنیدند داخل سنگرهایشان مخفی می شدند از طرفی. هر وقت ما چند تیر به سمت دشمن شلیک می کردیم آنها به طور هماهنگ از سنگرهایشان مقداری بالا می آمدند و صدها تیر به طرفمان شلیک می کردند که طبعاً ما نمی توانستیم در آن لحظه جوابشان دهیم زیرا خطر تیر خوردن فراوان بود.در ارتباط با این قضیه یک طرحی به ذهنم آمد و آن این بود که من گلوله خمپاره را آماده روی دهانه لوله که در دستم بود می گذاشتم و به همراهی اشاره می کردم که یک رگبار به طرف دشمن شلیک کند. در همین لحظه من خمپاره را به داخل قبضه می انداختم و صدای خفیف شلیک خمپاره در بین صدای رگبار ژ3 محو می شد و دشمن متوجه شلیک نمی گردید. لذا بلافاصله مشغول پاسخ دادن به رگبار می شدند که این باعث می شد صدای فرّ آمدن گلوله خمپاره 60 را هم نشنوند. لذا گلوله در حالی کنارشان زمین می خورد که قسمتی از بدنشان بیرون از سنگر بود و در حال رگبار زدن بودند. تکرار این کار باعث شد تا دیگر آنها با حجم بالا پاسخ تیرهای ما را ندهند و گمان می کردند همراه آن رگبار گلوله خمپاره ای هم در راه است..


ارسال شده در توسط باقر نیوز